روایت مورد نظر خود را انتخاب کنید

عطیه چترچی

عطیه چترچی

خانه مان تهران بود. برای رفتن به جبهه در بهداری سپاه ثبت نام کردم. اواخر سال 1361 از وزارت بهداری حکم گرفتم …

معصومه احمدنژاد

شوهرم فنی مهندسی کار می‌کرد. کارش توی جبهه بود. ماهی یک بار می‌آمد خانه. چند روز می‌ماند و دوباره …

پروین لربهاری

تابستان 1360 از بند امام رفتم دزفول. هجده ساله بودم و توی خانه بیکار. جایی را بلد نبودم. یکی دو هفته …

صغری عید‌نژاد

چای و صبحانه را خوردم و رفتم سر خیابان. آفتاب هنوز طلوع نکرده بود. خانم ها یکی‌یکی آمدند …

ننه غلام

عباس راننده بود. یکبار با تراکتور افتاد توی دره. امیدی به زنده ماندنش نبود. بعد از چند ماه بستری و دوادرمان …

دلیل بازگشت وجه